برای حضرت مادر
بسم الله
دل درد اذیتم می کرد هرچه درمان خانگی می کردم افاقه نمی کرد برای خرید بیرون رفته بودم که خانم مغازه دار گفت:«چیه به نظر ناراحتی»
گفتم:«چند وقتی است معده درد اذیتم می کند»
خندید و گفت: «مطمئنی معده درده» گفتم: « آره پس چیه؟»
گفت: « باردار نیستی؟»
به فکر فرو رفتم دفعه قبل هم معده ام اذیت می کرد اما مثل الان نبود تهوع صبحگاهی و… .
نه هیچ کدام از حالاتم مثل الان نبود، نه باردار نیستم.
ایام شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها بود رادیو داشت سخنرانی دکتر علی شریعتی را پخش می کرد.
*نه، اینها همه هست واین همه فاطمه نیست*
*فاطمه، فاطمه است*
در دلم آرزو کردم اگر باز هم دختردار شوم اسمش را میگذارم *فاطمه*
چند وقتی گذشته بود هرکس از اطرافیان مرا می دید احتمال بارداری می داد با آزمایش پزشک مشخص شد، باردارم.
حالا که دیگر مطمئن بودم باردارم هرکس نسخه ای تجویز می کرد که چکار کنم فرزندم پسر باشد.
گاهی دلم می خواست فریاد بزنم مگر شما مسلمان نیستید
مگر نمی دانید انسان ها با تقوا بالاتر می روند نه با جنسیت
مگر نسل پیامبر خاتم صل الله علیه وآله وسلم از دخترشان نیست.
اما مادر چند دختر در قومی پسردوست نمی تواند فکری که دین، تحصیلات حتی عصر ارتباطات عوض نکرده، تغییر دهد؛
چون خودشان نمیخواهند.
حالاتم با بارداری پیشین فرق می کرد خودم تصور میکردم فرزندم پسر است اما دلم برای خانه ام یک فاطمه می خواست.
وقتی ماما فرزندم در آغوشم گذاشت گفت:« دختر داری؟»
با همه وجودم لبخندزدم بچه را بغلم داد و رفت نایستاد تا بگویم اما فاطمه ندارم.
بر زبانم جاری نمیشد اما توی دلم فاطمه صدایش میزدم
دخترها و خانواده شوهرم جمع شده بودند تا اسم دخترم را انتخاب کنند آنقدر سر اسم مشاجره کردند تا تصمیم گرفتند قرعه کشی کنند هرکس اسمی پیشنهاد میداد روی تکه ای کاغذ می نوشتند
حتی نظرم را نمی پرسیدند من هم در سکوت تماشا میکردم
قرعه که در آمد و همه موافقت کردند خواهر شوهرم گفت: «زندادش چرا هیچی نمیگی؟ خوبه این اسم»
نمیدانم این قدرت از کجا امد اما گفتم: « من اسمش را وقتی توی شکمم بود *فاطمه* گذاشتم.»
خانم جان نامش را من *فاطمه* گذاشتم اما *فاطمه شدنش* با شما.
#سبک_زندگی_فاطمی
#نامگذاری
#تربیت_اسلامی